۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

سخنراني شهاب سيروان در پالتاک


سخنرانی شهاب سيروان 
در اتاق پالتاكی پنج بهمن
به مناسبت سی امين سالگرد قيام آمل –
 5 فوريه 2012

مقدمه
با سلام و خسته نباشید به همه حاضرین در اتاق و ادمین های گرامی، یاد رفقای کمونیست جان باخته و مبارز در سرتاسر جهان را گرامی می داریم، رفقایی که سر به دار دادند اما از آرمان رهایی طبقه ی خود و بشریت عقب ننشستند.
امشب تمرکز بحثم را بروی تاثیرات و خاطراتی می گذارم که خود و رفقای جوان دیگر که با آنها برخورد داشته ام و بعد از مطالعه ی کتاب پرنده نوپرواز با هم بحث داشته ایم. سعی خواهم کرد از لابه لای آن تاثیرات به  مرور تجربه ی زندگی خود و نسل خود در سه دوره زمانی در جمهوری اسلامی بپردازم و به بعضی از درسهای قیام آمل برای این نسل اشاره کنم.
نسل ما –یعنی نسل به دنیا آمده و رشد یافته در جمهوری اسلامی- که درواقع قرار بود به سربازان مکتبی خمینی و خامنه ای تبدیل شوند- از تجارب دوران انقلاب، حماسه ها و مبارزات یک نسل انقلابی و ابتکارات طبقه ی خودش به شدت محروم بود. هر روزنه ای که برای دیدن واقعیات آن دوران بود برای ما همچون نقطه ی روشنی در ظلمت خفقان وسانسور بود. متاسفانه با اینکه کتاب های کم و معدودی از مبارزات انقلابی آن دوره وجود دارند اما کتاب "پرنده ی نوپرواز" هم به لحاظ ادبیات و فرم خاصش، برای نسل ما کشش زیادی دارد و هم به لحاظ جانب داری انقلابیش ولی در عین حال برخوردی علمی- انتقادی به تجربه قیام آمل . این موضوع برای اکثر خواننده گان جوان تاکنون مطلوب و موثر بوده است. بی خود هم نیست که جمهوری اسلامی هر سال برعلیه قیام آمل کتاب می نویسد و امسال از 4 تا کتاب بر علیه قیام آمل و برای دروغ پراکنی رونمایی کرده است. اینها رو گفتم تا روشن شود که نسل ما فقط با گسست میان ما با نسل قبلي و شكافي كه بين دو نسل بوجود آمده بود روبرو نبوده است. ما با حكومتي روبرو بوديم و هستيم كه سرتاسر بر پايه جهل و دروغ و فريب سازمان يافته ی ديني، عمل مي كند و مغزها را می شوید و افکار را شکل می دهد.
اپیزود اول
شروع زندگي ما مقارن بود با دوران شكست انقلاب 57 يا به عبارتي ديگر دهه ی شكست هم زمان شد با دوران كودكي ما. اکثر هم نسلان ما تقریباً تجارب بسیار مشابهی را در زندگی اجتماعی خود دارند، تجاربی مانند ماشین های سپاه با پاسداران اسلحه به دست در حال گشت زنی در خیابان ها، بازرسی دایم خانه و ماشین و مردم عادی به خصوص جوانان، تب وتاب موشک باران دوران جنگ، فضای مدارس و مدیرانی که همان پاسدارها بودند، معلمان مان باید برای هر درسی احکام الهی را پیش می گذاشتند و زمانی را صرف لعن و نفرین منافقین و مرتدین می کردند. به جای عکس شاه در مراکز اداری و آموزشی عکس خمینی بود. همه جا صدای قرآن و نوحه می آمد. تابلوها و نقاشی های شهری هم پر از دروغ و شعار بود، برخی اعضای دور و نزدیک خانواده مجبور بودند ریش بگذارند تا بتوانند کار کنند، کتابها و عکسها در خانه ها مخفی یا سوزانده می شدند، دایی – خاله - عمو – برای برخی پدر و مادر و ... که اعدام و تیرباران می شدند یا زندان می رفتند، تجربه ی سر قبرهای پرت افتاده و به ملاقات زندانی رفتن و ووو. و و ... ما که نمی دانستیم اینها یعنی چه!
در دهه ی اول زندگي ما و تحت جمهوري اسلامي و البته آموزش اسلامی همه چيز وارونه نشان داده شد. جمهوري اسلامي به هزاران طريق سعي كرد ذهنيت و شخصیت ما را شكل دهد. همه چيز وارونه به ما معرفي شد.
اولین نسل بعد از انقلاب می بایست ذهن و فکرش از ایده های مشخصی انباشته می شد. از این زاویه بود که تعليم و تربيت ما در این نظام بر اساس سه دروغ بزرگ شکل گرفت:
اولین دروغ: ضد انقلاب، انقلاب معرفي شد و انقلاب واقعي و مردمی، ضد انقلاب. جمهوري اسلامي با اين تبليغات مي خواست نشان دهد كه خودش نماينده ی انقلاب و خواست هاي مردم در سال 57 بوده. با این کار، تمام بازی گران روی صحنه و پشت صحنه حذف می شدند. هدف این تبلیغات هم این بود که تاریخ را مخدوش کنند و آن تاریخی را که خودشان ساخته بودند را معرفی کنند و به توده ها حقنه کنند.
دومین دروغ: چپ ها و كمونيستا نقشي در انقلاب 57 نداشتند و فقط نيروهاي مذهبي طرفدار خميني بودن كه در سرنگوني رژيم شاه نقش داشتند. جمهوري اسلامي نیروهای کمونیست را یا طرفداران شاه جا زدند یا اینکه آن ها رو وابسته های شوروی معرفی کردند که خیانت کرده بودند.
سومین دروغ: هيچ مقاومتي از جانب مردم و نيروهاي انقلابي و كمونيست در مقابل تثبيت جمهوري اسلامي در دوره 60 – 57 صورت نگرفته و همه یک صدا خواهان رهبری خمینی و تثبیت حکومت الله شده بودند.

می بینید که نسل ما در دوران كودكي با يكي از بزرگترين مغزشويي ها تاريخ روبرو شد. برای اولین بار یک نظام اسلامی در عمل پیاده می شد و نسل ما هم اولین سری از محصولاتی - انسانهایی بودن که باید آینده ی این نظام رو تضمین می کردند. از روی همین حساب تمام باندهای جمهوری اسلامی با همه انرژی و متحدانه به جان و روان ما تاخت زدند. ما تا مدت ها در زندگی مان به محض اینکه اسم انقلاب را می شنیدیم یا حرفی از از انقلابیون می شد حالم مان تغییر می کرد و از این اسم و هرچه که به آن مربوط بود نفرت داشتیم. چون انقلاب برابر شده بود با جمهوري اسلامي. اما بد ماجرا اینجا بود که وقتی هم که فهمیدیم معادله جور دیگری بوده و نسل مبارز دیگری وسط میدان بوده، بازهم بیشتر سرخورده شدیم که آخر چرا هيچ كاري نكردند و چرا برای ما تا حالا هیچ تصويري از حضور نيروهاي مخالف بويژه كمونيستها در صحنه ی سياسي ايران دوره ی انقلاب نمانده؟!

از اين زاويه آشنايي با كتاب پرنده نوپرواز و قیام آمل يك غنيمت بزرگ برای  نسل ما بوده و هست. با خواندن اين كتاب مفاهيم رنگ و جايگاه ديگری گرفته اند. انقلاب و ارزشهاي انقلابي سرجاي خودشان قرار گرفته و ضدانقلاب و ارزشهاي ضد انقلابي سرجاي خود. می شود فهمید كه كمونيستها باهمه ی ضعف و كمبودها و خطاها یشان چه نقش فعالي در انقلاب 57 و سرنگوني رژيم شاه داشتند و مهم تر اینکه فهمیدیم كه چه مبارزات قهرمانانه و سازمان يافته اي از طرف كمونيست ها انجام شده تا از تثبيت جمهوري اسلامي جلوگيري کنند. البته کتاب های دیگری هم هستند که از آن دوران پرده برداشته و از طرف جریانات کمونیست و انقلابی دیگر کار شده اند و قطعاً هم تاثیرات مثبتی بجا می گذارند اما کتاب پرنده ضمن تاکید بر دستاوردها و روایت یک قیام، خیلی بی رحمانه آن تئوری و پراتیک انقلابی را به نقد می کشد و به نظر من این عمیق ترین فراز کتاب است. از اين زاويه كتاب پرنده می تواند دريچه اي باشد براي آشنايي با تلاشهاي یک نسل انقلابی که براي جلوگيري از شكست انقلاب و پايمال شدن دستاوردهاي انقلاب 57 وسط صحنه بودند.
اپيزود دوم
اکنون می خواهم وارد دومین دوره زندگی مان بشوم. سال های دبیرستان و  برای بعضی ها ورود به دانشگاه در نسل ما با ترفند دوم خردادي ها مصادف بود، به بیان دیگر دهه دوم زندگی ما با دهه ی ترديد و گفتمان سازش و پاشیدن گرد رخوت و فراموشی بر حافظه ی تاریخی مردم رقم خورد.
در این دوره با دروغهای بزرگ و جدیدی روبرو شدیم و خیلی از واژه های رایج در آن دوره که تا امروز رایج باقی مانده اند، از پس همین دروغها برآمدند. بحث جامعه ی مدنی طرح شد با یک تعبیر وارونه که تمام هدفش حفظ نظام جمهوری اسلامی بود، گفتمان های روشنفکران هوادار خاتمی راه افتاده بود، دیگر دروغ هاي قبلي كارايي نداشتند يا اینکه حداقل چشم و گوشهاي ما تا حدي باز شده بود كه هر چيزي را باور نكنيم. دستگاه دروغ پردازی و اتاق های فکر  رژیم نیاز به ابتکاری تازه داشتند. جامعه دوباره به مرحله ی انفجار رسیده بود. در این شرایط بود كه كليد پروژه سياسي-امنيتي دوم خرداد براي حفظ نظام جمهوري اسلامي زده شد. هدف كلي اين پروژه اين بود كه آشتي و سازشكاري را  میان مردم و حکومت تقويت کند، پلي بين  قرباني و جنايت كار بزند، با اين شعار كه "جنايت كاران را عفو كنيم و حتی جنايت هاي شان را فراموش كنيم". مهم ترين هدف سياسي شان اين بود كه به ما بقبولانند كه راه نجاتي نيست و تنها راهِ موجود، انتخاب میان بد و بدتر است و از طريق انتخابات مي شود نظام را اصلاح كرد يا تغيير داد. برای  اينكار بايد تخم ترديد را در اذهان ما مي پاشاندند. آنها روي خامي ما و ساده انديشي  و مهم تر از آن، بي تجربگي سياسي ما حساب ویژه باز كرده بودند و در اين كار تا حدي هم موفق شدند. نمونه ی مشخص آن بخش بزرگی از جنبش دانشجویی و نسل ما بود که یا تازه واردین دانشگاه یا دانشجویان سال های اول و دوم بودند که به دنبال اصلاح طلبان حکومتی راه افتادند و تا خيزش  18 تیر 78 توهم شان فرو نریخت!
در تمام این سال ها یک كارزار گسترده و همه جانبه عليه آرمان خواهي و مبارزه قهر آميز به راه انداخته شد. همه آن چیزی رو كه نشانی از آرمان خواهي و آرزو براي تغيير جهان داشت را تمسخر کردند و خشونت عادلانه و انقلابي تقبيح شد. در حالي كه خودشان حتی يك لحظه هم سرکوب و خون ریزی را متوقف نكرده بودند، ما را دعوت به مبارزه مسالمت آميز و مدني و گفتمان می کردند. آنها خوب مي دانستند كه حكومت كردن به نسلي كه آرمان نداشته باشد آسان است و به قول لنين به راحتي مي شود با نسل يا طبقه اي كه كاربرد سلاح را  در مبارزه ی طبقاتي نمی داند، مثل برده رفتار كرد.
من و بسیاری از رفقای جوان بعد از خواندن کتاب پرنده براي اولین بار و واقعاً بطور زنده و بدون تصویر سازی ایمانی با آرمان خواهي و شورش گري نسل قبلي آشنا شدیم. كساني كه آرمان شان را زندگي مي كردند. اهداف عالي داشتن و آگاهانه براي تحقق آن اهداف مي جنگيدن. خودشان صاحب اختيار خودشان بودند و مي خواستند سرنوشتشان را خودشان بدست بگيرند. كتاب شرایط رفقای جنگل را خوب تصویرسازی می کند، در ابتدا فكر مي كنيد خواب مي بينيد. مگر مي شود، اين همه رفاقت، اين همه از خودگذشتگي، اين همه فداكاري، اين همه شجاعت، اين همه نظم و ديسيپلين انقلابي، اين همه شور مبارزه و زندگي جمعي. صحنه هايي كه انسان را به وجد مي آورند. تازه از لابه لاي اين كتاب اهميت آرمان خواهي و آرمان جويي را در مبارزه متوجه مي شويم. یعنی باور به تغییر را در پراتیک و بطور عینی می شود دید. می شود دید که واقعی بوده و دقیقاً در دوران ناامیدی مردم و خفقانی که بر جامعه حاکم شده، چنین انسان هایی بودند.
براي بسياري از نسل ما كه تحت جمهوري اسلامي تجربه ی سربداران و قیام آمل مصافي بود در برابر درك های عاميانه از زندگي. درك های عاميانه اي كه زندگي برای شان يعني الكي خوش بودن، دل بستن به لذت هاي مقطعی مثل مواد مخدر یا اینکه زندگی یعنی درس بخوان و مدارک بالا کسب کن تا بتوانی و شایسته گی پیچ و مهره شدن در این سیستم را به دست آوری، ووو قیام آمل نشان داد كه جور ديگري هم مي شود زندگي كرد. مي شود به مسايل بزرگ و سئوالات بزرگ دنیا فكر كرد و راه گشايي نمود. می شود دانش و تجربه ی خود را از سرتاسر  دنیا و ایران به کار تغییر مناسبات ستم بکار گرفت. مرور قیام آمل، حس و نيازي را در نسل ما به جوشش وا می دارد كه امروزه توجه به آن بيش از اندازه ضروري شده است. نياز به آرمان رهايي بخش و آگاهي كمونيستي و رهبري كمونيستي. نیازی که اگر به درستی پاسخ داده نشود و اگر نباشد نسل ما در این درک های عامیانه غرق خواهد شد و دورنمای روشنی برای این نسل و نسل بعدی متصور نیست و جامعه عقب گرد بیشتری خواهد داشت و زندگی جوانان تباه خواهد شد.
در عين حال تجربه قيام آمل ما را با مفهوم واقعي سياست و مبارزه سياسي هم آشنا مي كند. اينكه سياست يعني قدرت؛ اينكه هر قدرتي بيان منافع طبقه معيني است. وقتي از سياست صحبت مي كنيم نمي توانیم از قدرت دولتي صحبت نكنيم و وقتي از قدرت دولتي حرف مي زنیم نمي توانیم از قلب آن يعني قواي مسلح سركوب گرش ارتش- و چگونگي از بين بردنش حرفي نزنيم. به همين خاطر سياست شوخي بردار نيست و تاريخ هم نشان داده كه تضادهاي طبقاتي، تنها از طريق قهر آميز حل می شوند. هر نيروي جدي بايد براي چنين امري خودش و مردم را آماده کند. در غير اين صورت با سرنوشت سياسي خودش و مردم بازي می کند.
اپيزود سوم
سرانجام به دهه ی 80 رسیدیم یعنی دهه ی سوم زندگي نسل ما. دهه ی 80 را می شود به نوعی برای نسل ما دهه ی مبارزه، دهه اي كه ترديدها تا حدي كنار رفتند و مبارزه آغاز شد معرفی کنیم که دست آخر در سال 88 اوج گرفت.
دهه ی 80 برای نسل ما گذر از دوم خرداد بود. نسل ما با همه قوت ها و ضعف هايش به ميدان آمد و دشمن را در دانشگاه، کارخانه و دست آخر وسط خیابان ها به مصاف طلبيد، هر چند درجه آگاهي و سازمان يافته گي ما قابل قياس با نسل قبلي نبود و شرایط اصلاً جور دیگری بود اما مبارزه کردیم.
مبارزه ما با توهماتی همراه شد. برای مثال توهم به رنگ سبز و رهبرای سبز. ولی علي رغم فقدان رهبري انقلابي، نسل ما خيابان ها را به عرصه جنگ و گريز بدل كرد و عرصه را بر دشمن تنگ كرد. فكر مي كرديم با حضور گسترده ی مردم در خيابان ها، سران جمهوري اسلامي قدرت را ول مي كنند. ولي همه ديديم كه اینگونه نشد. حتي در روزهايي مثل عاشورا، نياز به مبارزه قهر آميز را به عينه ديديم. برخي از ما به فكر استفاده از سلاح هم افتاديم. اما سئوالات سنگین مادی به سرعت در برابرمان قد علم کردند. چگونه مي شود از پس دشمن تا به دندان مسلحي كه از هيچ جنايتي فروگذاري نمي كند بر آمد؟ مگر نابودی این دشمن با یکی دو اسلحه  و ...  امکان دارد؟ حتي اگر هم قادر باشیم این طور كاري كنيم، اصلاً قرار است چه جامعه ای داشته باشیم؟ آیا قرار است فقط خامنه ای و احمدی نژاد بروند و ... بعد چه؟ باز اسیر عروسک گردانی نیروهای پشت پرده شویم؟
از اين زاويه هم قيام سربداران درسهاي ارزشمندي براي نسل ما دارد. هر چند كه خود سربداران قادر نشدند كه به روش صحيحي بجنگند، و به همين دليل هم شكست خوردند. ولی تجربه ی اين شكست هم مثل هر شكستي در تاريخ، در خور توجه است و درسهایش مي تواند منشا كسب پيروزي باشد. امروز همان سئوالات گزنده اي كه رفقاي اتحاديه ی كمونيستها در مقطع شصت با آنها روبرو بودند، دوباره درون جامعه ی ما سربلند كرده اند. این سئوالات جدی هستند. چرا اصلاً باید جنگید؟ چگونه بايد جنگيد؟ برای چه هدفي بايد جنگيد؟ با چه روشي بايد جنگيد؟ چه نوع سازماني و با چه مختصاتي براي پيشبرد و هدايت اين جنگ ضروري است؟ چگونه مي شود مردم رو در سطح گسترده درگير چنین جنگي كرد؟ چگونه مي توانیم جنگی پيروزمند را سازمان دهیم؟ به یک معنا راه انقلاب مسلحانه و استراتژي سياسي نظامي كسب قدرت در اين كشور توسط پرولتاريا چه است؟
با توجه به این که جامعه ما طي سي سال گذشته تغییرات زیادی به خودش ديده و پيچيدگي هايي كه در صحنه مبارزه سياسي طبقاتي با آن روبرو هستيم، قطعا پاسخگويي به اين سئوالا آسان نيست. اما ما هم بايد شانه زير بار مسئوليت بذاریم. دانش و توان انقلابي نسل قبلي و جديد را ترکیب کنیم، از تجارب انقلابي بزرگ در قرن بيستم درس بگیریم تا بتوانیم راه را هموار كنيم و از پس موانع پيش رو  بر آییم.
در خاتمه دوباره می خواهم اشاره كنم كه نسل ما بيشتر از هر زماني نياز دارد كه با تمامي تجارب انقلابي نسل قبلي در عرصه هاي مختلف آشنا شود. نسل ما نياز وافر دارد که جمع بندي هايي مثل "پرنده ی نوپرواز" را از تمام جریانات انقلابی بخواند. نسل ما باید تجارب مبارزات نسل قبل را با نقاط ضعف و قوتش بخواند و به آنها آگاه شود. این همت رفقای انقلابی نسل قبل را می طلبد. امروز ما نیاز داریم که واقعیت های تاریخی خود و ميراث انقلابي مبارزاتی مثل  قيام آمل را با ما در میان بگذارید و رسالت تاریخی خود را بر علیه جمهوری اسلامی و برای نسل ما ادا کنید. امروز توده های ناراضی آینده ی دیگری می خواهند. افق دیگری می خواهند. امروز ما هنوز با اوضاع تیره و تاري روبروييم. تجارب انقلابی ما چین و ویتنام و کوبا نیستند، امروز در برابر ما مصر و لیبی و تونس هستند. برای همین ما باید هم تاریخ را بازخوانی کنیم، هم نتیجه گیری و درک خودمان را از تاریخ ارائه دهیم. باید روایت جدیدی از تاریخ انقلابی خودمان بکنیم. این کار ما نیاز به همراهی شما دارد.
هم نسل ما و نسل آینده نیاز دارند که فرهنگ شورش گری و قیام رو یاد بگیرند. همه ی آنهایی که روزها و شبهای سال 88 در خیابان ها بودند باید یاد بگیرند. این مهم است و باید به آن توجه شود.
در این رابطه این سئوالات دایم بر ما نهیب می زنند، آیا حاضریم در شرایط موجود بمانیم؟ آیا می خواهیم منتظر منجی نهایی باشیم که روزی از پس خیزش های کور و میدان های اشغال شده برای ما باصطلاح دموکراسی بیاورد؟ آیا فکر می کنیم صرفاً با جان باختن هزاران نفر از بهترین های این آب و خاک در دهه ی 60 و دادن خون نداها و سهراب ها و ... اوضاع تغییر می کند؟ آیا ارتش سرکوب گرِ نظم موجود دست از سرکوب برمی دارد؟ اگر نه و اگر سئوالات بالا برای مان روشن هستند، باید چگونه گی پاسخ به آن ها را هم جستجو کنیم. باید بدانیم چگونه می توانیم ماشین سرکوب رژیم را از کار بیاندازیم. چگونه ارتش خود را بسازیم. باید ببینیم چه آینده ای و چه جامعه ای می خواهیم تا روشن شود که چرا ارتش خود را باید بسازیم و چرا این ارتش باید با ارتش دشمن رودررو شود.
فقط كساني سزاوار آزادي هستند كه بدانند چه می خواهند و چگونه آن را بدست آورند. موضوع قیام آمل، موضوع مبارزه ی اتحادیه کمونیست ها نیست، مثل تمام تجارب انقلابی مهم، موضوع مبارزه ی انقلابیون ایران و جهان است.

۱ نظر: